اولین عروسی رفتن نیروانا و دست بریدن نیروانا و یه مامان غصه دار
دختر ماه و زیبام چند شب پیش مهمونی بودیم از مهمونی اومدیم خونه و من آب خوردم و شما هم آب خواستی منم بهت آب دادم لیوان رو روی میز اپن گذاشتم اما شما بازم خواستی من هم برات آب ریختم و نشوندمت رو زمین تو آشپزخونه. رفتم سمت ظرفشویی که بابا گفت لیوانو شکوند تا نگاه کردم دیدم لیوان رو.زدی روی زمین و شکسته ترسیدم و گفتم دست به چیزی نزن و بلندت کرد بابایی و نگاه کردم دست و پات نبریده بود بابا برد شما رو.روی تخت و من شیشه ها رو.جمع کردم و جارو برقی کردم و بابا شما رو.بغل کرد و یکدفعه دید دستش خونی شد دیدیم انگشت شما بند انگشتت به شدت بریده و خون میاد. نمیدونی که چقدر حالم بد شد پاهام شل شد و برات بتادین زدم و دستاتو شستم و تترا زدم و با چسب بستم ب...